گیج و ویجگیج و ویج سرگشته، حیران، سرگردان، کالیوه، گیج و گنگ، هامی، گیج، آسمند، مستهام، کالیوه رنگ، خلاوه، آسیون، پکر، کالیو، واله ادامه... سَرگَشتِه، حِیران، سَرگَردان، کالیوِه، گیج و گُنگ، هامی، گیج، آسمَند، مُستَهام، کالیوِه رَنگ، خَلاوِه، آسیون، پَکَر، کالیوْ، والِهْ تصویر گیج و ویج فرهنگ فارسی عمید
گیج و ویج (جُ) دنگ و منگ. پریشان خاطر: دلم از دست خوبان گیج و ویجه مژه برهم زنم خونابه ریجه. باباطاهر ادامه... دنگ و منگ. پریشان خاطر: دلم از دست خوبان گیج و ویجه مژه برهم زنم خونابه ریجه. باباطاهر لغت نامه دهخدا